سازمانها برای بقای خود مجبورند از زاویهء دید دیگران به دنیا نگاه کنند. پایههای مدیریت استراتژیک براساس میزان درکی قرار دارد که مدیران از عوامل زیر دارند: «شرکتهای رقیب، بازار، قیمتها، عرضهکنندگان مواد اولیه، توزیعکنندگان، دولتها، بستانکاران، سهامداران و مشتریانی که وجود دارند.»
زمانی که روسای دو شرکت رقیب جهت مذاکره برای ادغام شرکتهای خود به دامن طبیعت رفتند ناگهان متوجه شدند یک خرس قهوهای در برابر آنها ایستاده و آمادهء حمله است. اولین رییس به سرعت شروع به دویدن کرد. دومین رییس گفت: «جناب، شما نمیتوانید از این خرس تندتر بدوید. رییس اول پاسخ داد: «شاید من نتوانم از این خرس تندتر بدوم، ولی تردیدی ندارم که از شما تندتر میدوم.» این داستان تصویری از مفهوم مدیریت استراتژیک ارایه میکند.
هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفهای چندگانه که سازمان را قادر میکند به هدفهای بلندمدت خود دست یابد را مدیریت استراتژیک مینامند. از این تعریف استنباط میشود که در مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت شرکتی بر چند عامل تاکید میشود: «هماهنگکردن مدیریت، بازاریابی، امور مالی (حسابداری)، عملیات (اجرایی)، تحقیق و توسعه و سیستمهای اطلاعات رایانهای.»
فرآیند مدیریت استراتژیک در برگیرندهء سه مرحله میشود: «تدوین استراتژیها، اجرای استراتژیها، ارزیابی استراتژیها.»
در مرحلهء تدوین استراتژیها ماموریت شرکت تعیین میشود، عواملی که در محیط خارجی شرکت را تهدید میکنند یا فرصتهایی را به وجود میآورند شناسایی میشوند، نقاط قوت و ضعف داخلی شرکت شناخته میشوند، هدفهای بلندمدت و کوتاهمدت تعیین میشوند، استراتژیهای گوناگون در نظر گرفته میشوند و استراتژیهای خاص جهت ادامهء فعالیت انتخاب میشوند.
از آنجا که هیچ شرکتی نمیتواند منابع نامحدود داشته باشد، استراتژیستها (در اینجا منظور مدیران ارشد شرکت) باید در این مورد که کدام یک از استراتژیهای مختلف میتوانند بیشترین منفعت را به شرکت برسانند، تصمیمگیری کنند.
تصمیماتی که در زمینهءتدوین استراتژیها گرفته میشود شرکت را متعهد میکند که برای یک دوره به نسبت طولانی در زمینهء خاصی ارایه خدمات کند، در بازارهای مشخصی به فعالیت بپردازد و سرانجام از منابع و فنآوریهای شناخته شدهای استفاده کند.
استراتژیها مزایای رقابتی سازمان را در بلندمدت تعیین میکند. چه خوب چه بد، تصمیمات استراتژیک نتایج چندوجهی و آثار دیرپا بر سازمان میگذارند.
لازم به ذکر است که مدیران برای درک جوانب گوناگون فرآیند تصمیمات مختلف دارای بهترین دیدگاه هستند. آنها این قدرت یا اختیار را دارند که منابع موجود را برای اجرای تصمیمات مختلف به مصرف برسانند.
اجرای استراتژیها ایجاب میکند که شرکت هدفهای سالانه تعیین کند، سیاستها را مشخص و در کارکنان انگیزه ایجاد کند و منابع را به گونهای تخصیص دهد که استراتژیهای تدوین شده به اجرا در آیند. اجرای استراتژیها همانند سایر سیستمهای مدیریتی نیازمند توسعهء فرهنگی است که استراتژیها را تقویت و یک ساختار اثربخش سازمانی را شالودهریزی کند، تلاشهای بازاریابی را هدایت و بودجهبندی کند، سیستمهای اطلاعاتی به وجود آورد و از آنها استفاده و سرانجام بین عملکرد و جبران خدمات کارکنان رابطهای خردمندانه ایجاد کند.
موفقیت مرحلهء اجرای استراتژیها به این امر بستگی دارد که مدیران بتوانند در کارکنان ایجاد انگیزه کنند و این نوعی هنر است.
در مدیریت استراتژیک ارزیابی استراتژیها آخرین مرحله به حساب میآید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند استراتژیهای خاص و موردنظر آنان در چه زمانی کارساز واقع نمیشود. همهء استراتژیها دستخوش تغییرات آینده قرار میگیرند (به عبارتی برنامهء استراتژیک دارای انعطافپذیری بسیار بالایی است)، زیرا عوامل داخلی و خارجی به صورت دایم در حال تغییر هستند. برای ارزیابی استراتژیها سه فعالیت عمده به شرح زیر انجام میشوند:
1-بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس استراتژیهای کنونی قرار گرفتهاند.
2-محاسبه و سنجش عملکردها
3-اقدامات اصلاحی
به آن سبب باید استراتژیها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمیتواند موفقیت فردا را تضمین کند.
بسیاری از شرکتها تنها در دو سطح از سازمان فعالیت میکنند: سطح کل و سطح وظیفهای.
پیتر دراکر میگوید: «کار اصلی مدیریت استراتژیک این است که از زاویهء ماموریت شرکت به شرکت نگاه کند یعنی مطرح کردن این پرسش که «کار اصلی شرکت چیست؟»...
منافع شرکتها در پیادهسازی برنامهریزی استراتژیک به دو دستهء منافع زیر تقسیم میشود:
1-منافع مالی: شرکتهایی که عملکرد عالی دارند به صورت منظم برنامهریزی میکنند تا همواره آمادهء رویارویی با نوسانات و تغییراتی باشند که در محیطهای داخلی و خارجی شرکت رخ میدهد.
شرکتهایی که سیستم برنامهریزی آنها به گونهای است که با تئوری مدیریت استراتژیک شباهت زیادی دارد به طور معمول در دورههای بلندمدت از نظر مالی دارای عملکرد بسیار بهتری خواهند بود. یکی از محققان مدیریت به این نتیجه رسیده که مدیریت استراتژیک توانسته است عملکرد بسیاری از شرکتها را بهبود بخشد مانند: فولاد مبارکه، سایپا، بعضی شرکتهای فعال در بورس و... و در بین شرکتهای خارجی: جنرال الکتریک، آمریکن اکسپرس، الاید و...
استراتژیستهای شرکتهایی که عملکرد ضعیف دارند اغلب در مورد نقاط قوت و تواناییهای شرکتهای رقیب گزافهگویی میکنند و نقاط قوت شرکت خود را دست کم میگیرند. اغلب آنها ضعف را به حساب عوامل غیرقابل کنترل، مانند سیستم ضعیف اقتصادی، تغییرات فنآوری، رقابتهای خارجی و از همه مهمتر شرایط سیاسی بیثبات میگذارند.
2-منافع غیرمالی: مدیریت استراتژیک علاوه بر این که به شرکتها کمک میکند دچار مشکلات مالی نشوند، منافع محسوس یا قابل لمس دیگری نیز برای آنها دارد مانند افزایش آگاهی آنها از تهدیدات خارجی، درکی بهتر از استراتژیهای شرکتهای رقیب، افزایش بهرهوری کارکنان، کاهش مقاومت در برابر تغییرات و درکی بهتر از عملکرد و پاداشی که به کارکنان داده میشود، بر میزان تواناییهای شرکت برای جلوگیری از بروز مسایل میافزاید، زیرا باعث روابط متقابل بیشتری بین مدیران بخشها و دوایر گوناگون انجام میشود. رابطهء متقابل یا تعامل به شرکتها اجازه میدهد که مدیران و کارکنان خود را تقویت کنند، زیرا آنها در تعیین اهداف سازمانی سهیم میشوند، به آنها تفویض اختیار میشود تا خدمات و محصولات بهتری ارایه کنند و به نقشی که در امور ایفا میکنند ارج مینهند.
مدیریت استراتژیک میتواند نقطهء آغازی برای یک سیستم مدیریت کارا و اثربخش باشد.
برخی از منافع دیگری که مدیریت استراتژیک نصیب شرکت میکند به شرح زیر است:
1-شرکت از فرصتها آگاهی یابد، آنها را بشناسد، اولویتبندی کند و از آنها بهرهبرداری کند.
2-به شرکت دیدگاه عینی میدهد تا از آن زاویه به مسایل مدیریت نگاه کند.
3-برای ایجاد هماهنگی و اعمال کنترل بر فعالیتها، چارچوبی مناسب ارایه میکند.
4-اثرات شرایط نامطلوب و تغییرات نامساعد را به حداقل ممکن میرساند.
5-برای شرکت این امکان را به وجود میآورد تا زمان و منابع را به شیوهای اثربخشتر به فرصتهای شناخته شده تخصیص دهد.
6-وقت و منابع کمتری صرف اصلاح خطاها و تصمیماتی که به صورت ضربالاجل گرفته میشود، میگردد.
7-به شرکت کمک میکند تا رفتار افراد هماهنگ و یکپارچه شود.
8-مبنایی ارایه میکند تا بتوان به آن وسیله مسوولیت یکایک افراد را به صورتی مشخص تعیین کرد.
9-برای دستیابی به مزیتهای رقابتی در بلندمدت و با پاسخگویی مناسب به فرصتها و تهدیدات از طریق بررسی نقاط قوت و ضعف تلاش میشود.
10-اهداف کلان سازمان در قالب برنامههای عملیاتی به همراه نحوهء تخصیص منابع مشخص میشود