ترازنامه هر بنگاه اقتصادی اعم از اینکه شخصیت حقوقی داشته باشد یا صرفا در قالب شخصیت حسابداری فعالیت کند
ترازنامه هر بنگاه اقتصادی اعم از اینکه شخصیت حقوقی داشته باشد یا صرفا در قالب شخصیت حسابداری فعالیت کند، در هر برهه از زمان میتواند وضعیت مالی آن را نشان دهد. در این ترازنامه همواره معادله حسابداری؛ یعنی «داراییها= سرمایه+بدهیها» برقراراست.بدیهی است که این معادله را میتوان به ترازنامه کل بنگاههای اقتصادی کشور نیز تعمیم داد؛ یعنی در هرزمان کل داراییهای بنگاههای اقتصادی مساوی است با مجموع سرمایه و بدهیهای آنها. از طرف دیگر داراییهای بنگاههای اقتصادی بخش مهمی از سرمایهگذاریهای کشور را تشکیل میدهد که توسط صاحبان بنگاهها در قالب سرمایه و بانکها در قالب تسهیلات مالی انجام شده است.
به عبارت دیگر بخش مهمی از پسانداز صاحبان سرمایه (مستقیما) و پسانداز مردم از طریق واسطههای وجوه (بانکها) در طول تاریخ در بنگاههای اقتصادی به صورت انواع داراییهای ثابت و جاری سرمایهگذاری شده است. طبیعی است که در یک کشور با اقتصاد سالم که در آن نرخ رشد سرمایهگذاری مثبت است، دو طرف معادله حسابداری هر روز و هر سال روندی افزایشی دارد. اما در یک کشور
تورم زده مانند ایران علاوه بر افزایش طبیعی فوق، یک افزایش اسمیناشی از افزایش قیمتها، نیز در طرفین معادله ایجاد میشود.
در یک اقتصاد سالم همچنین فرض بر این است که تخصیص منابع سرمایهای به بنگاههای اقتصادی از طریق سازوکار بازار تخصیصی بهینه است و بنابراین سرمایه و تسهیلات بانکی به عنوان جزئی از ساختار مالی بنگاههای اقتصادی فعال با فرمان حکومت قابل جابهجایی نیست و نمیتوان بنگاه اقتصادی را وادار ساخت، اعتبارات دریافتی از بانکها را بدون کاهش در طرف داراییهای ترازنامهاش تسویه کند تا وجوه آن در اختیار بنگاههای جدید قرارگیرد. برخلاف این اصل بدیهی، دولت نهم از ابتدای روی کارآمدن، بانکهای دولتی را مکلف ساخت تا در جهت توزیع عادلانه اعتبارات! منابع هنگفتی را تحت عناوین مختلف و از جمله طرحهای زود بازده در اختیار متقاضیان جدید قراردهد که این فشار توانسته است یکی از دو نتیجه زیر یا ترکیبی از این دو را حاصل سازد:
۱) در صورتی که بعضی از بنگاهها به دلیل فشار بانکها ناچار به بازپرداخت تسهیلات شده باشند، در آن صورت ساختار مالی آنها و در نتیجه فرآیند تولید آنها دچار اختلال شده و تداوم فعالیت آنها در خطر افتاده است.
۲) مدیران بانکهای دولتی که خود را مطیع اوامر دولت میدانند، علاوه بر ایجاد فشار مضاعف به بنگاههای اقتصادی، برای اجرای دستورات مافوق به هر طریق قانونی و فراقانونی ممکن متوسل شده تا منابع جدیدی کشف و مورد استفاده قراردهند که در این راه ممکن است مصالح اقتصادی کلان کشور را فدای حفظ موقعیت شغلی خود کرده باشند.
طبق آمار منتشر شده بانکهای دولتی تا پایان سال ۸۵ مبلغ ۲۵هزار میلیارد تومان برای طرحهای زودبازده تسهیلات اعطا کردهاند و قرار بوده است، در سال ۸۶ نیز مبلغ ۳۰هزار میلیارد تومان دیگر از این بابت پرداخت شود. گفته شد که تامین این اعتبارات کلان از محل تسهیلات اعطا شده قبلی به دلیل بر هم خوردن معادله حسابداری، تقریبا غیر ممکن بود و از طرف دیگر کاهش دستوری نرخ بهره نیز باعث شد، جابهجایی طبیعی اعتبارات از طرحهای غیر اقتصادی به طرحهای قابل توجیه اقتصادی (تخصیص بهینه اعتبارات بانکی) نیز عملا امکانپذیر نشود؛ بنابراین تنها منابع در دسترس بانکهای دولتی برای پرداخت تسهیلات تکلیفی، بخشی از افزایش نقدینگی طی دوره مورد بحث بود.
کل افزایش نقدینگی دو سال اخیر حدود ۶۰هزار میلیارد تومان بوده است که پس از کسر ذخیره نسبت، حدود ۴۵هزار میلیارد تومان آن قابل پرداخت در قالب اعتبارات جدید بوده است (برخلاف نظر ریاست محترم جمهوری که در مصاحبه تلویزیونی مبلغ اعتبارات اعطا شده طی این مدت را ۲۴۰هزار میلیارد تومان اعلام کرده بودند).
اگر بازهم فرض کنیم مبلغ ۱۰هزار میلیارد تومان از این منابع صرف وامهای مسکن و شخصی شده باشد، آنچه باقی میماند حدود ۳۵هزار میلیارد تومان بوده است. طی این دو سال اتفاق دیگری که افتاد حداقل ۳۰میلیارد دلار به واردات بنگاههای اقتصادی افزوده شد که معادل ریالی آن با احتساب حقوق بازرگانی و عوارض گمرکی و سایر هزینههای ریالی بالغ بر ۴۰هزار میلیارد تومان میشود.
اگر باز هم فرض کنیم ۲۰هزار میلیارد تومان منابع لازم برای این حجم از واردات اضافی از طریق بانکها تامین شده باشد، برای بقیه امور فقط ۱۵هزار میلیارد تومان باقی میماند.
(ضمن آنکه افزایش سهم بخش بازرگانی از تسهیلات بانکی جای شگفتی نخواهد داشت.) با این حساب چنانچه تا کنون مبلغ ۴۰هزار میلیارد تومان تسهیلات به طرحهای زودهبازده تخصیص داده شده باشد و خالص افزایش تسهیلات قبلی را هم ۱۰هزار میلیارد تومان فرض کنیم، در آن صورت این بانکها با کمبود منابعی حداقل در حدود ۳۵هزار میلیارد تومان مواجه بودهاند. برای جبران این کمبود منابع، بانکهای دولتی سه اقدام زیر را میتوانستند انجام دهند:
۱) به بعضی از گیرندگان تسهیلات که دیوار کوتاهی دارند، فشارآورده و با اهرمهایی که در اختیار داشته اند بخشی از مطالبات خود را وصول کرده و در مقابل به آنهایی که پشتشان محکم بوده، پرداختهاند.
۲) با استقراض از بانک مرکزی (پول پرقدرت) و استفاده از ضریب فزاینده نزدیک به ۵ بخش مهمی از این منابع را تامین کنند. طبق شواهد میزان افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی طی این مدت و بهخصوص در سال ۱۳۸۶ حدود ۵هزار میلیارد تومان بوده است که میتواند نقدینگی را به میزان ۲۵هزار میلیارد تومان افزایش داده باشد. (مشخص نیست که چرا این موضوع مهم که بیشترین تاثیر را در افزایش نقدینگی داشته است، در مصاحبه تلویزیونی ریاست محترم جمهوری از قلم افتاد؟)
۳) با موافقت قبلی بانک مرکزی، اقدام به افزایش چاپ و انتشار چک پول کنند. برخلاف ادعای موجود چاپ هر مقدار چک پول به عنوان یک ورقه دیداری در وجه حامل به استناد بند ۶ از ماده ۳۴ قانون پولی و بانکی کشور توسط بانکها ممنوع بوده و میباشد و بنابراین چاپ هرمقدار چک پول فقط میتوانسته از طریق بانک مرکزی و با خارج ساختن معادل اسکناس در جریان قانونا مجاز بوده باشد؛ ولی متاسفانه این عمل غیر قانونی سالها است که توسط بانکهای دولتی و اخیرا توسط بانکهای خصوصی صورت میگیرد و در خوشبینانهترین احتمال بدون تاثیرپذیری از ضریب افزایش نقدینگی به اسکناس در دست مردم افزوده است؛ ضمن آنکه اگر به عنوان ابزار کاهش ذخیره اسکناس بانکها عمل کرده باشد، در آن صورت به عنوان پول پرقدرت در افزایش نقدینگی تاثیری به مراتب بالاتر داشته است.
خطرات ناشی از صدور چک پول در این حجم در اظهارنظرهای متعدد توسط کارشناسان بارها و بارها گوشزد شده است و در تعدادی از مقالات نگارنده خطر توسعه بازار زیرزمینی، فرار مالیاتی و از همه مهم تر پولشویی با استفاده از اسناد در وجه حامل نظیر چک پول و اوراق مشارکت بی نام (اسکناسهای درشتی که به آنها بهره تعلق میگیرد)، مورد بحث قرارگرفته است.
ریاست محترم جمهوری در مصاحبه تلویزیونی خود یکی از مهمترین دلایل افزایش نقدینگی را تخلف بانکها در زمینه چاپ و انتشار چک پولهای اضافی دانستند.
به طور قطع دغدغه اصلی یک رییس دولت نمیتواند این باشد که چرا بانکهای دولتی (که قاعدتا در حوزه مسوولیت ایشان هستند)، تخلف کرده و از یک فرصت به دست آمده تغییر رییس کل بانک مرکزی سوءاستفاده کردهاند و چندینهزار میلیارد تومان چک پول اضافی چاپ و منتشر کردهاند. دغدغه اصلی باید این باشد که این ۱۲هزار میلیارد تومان اسکناس آماده برای معامله به چه دلیل در دست عدهای رسوب کرده است؟ هرچند رسیدگی به تخلف مهم است، ولی کارشناسان اقتصادی میدانند که به فرض اینکه حتی یک ریال چک پول چاپ و منتشر نمیشد، بازهم این سرمایههای سرگردان که در هیچ معادله حسابداری جایی ندارند از طریق حسابهای جاری اشخاص در معاملات بازار سیاه سیمان یا محصولات پتروشیمی به کار گرفته میشدند یا در خرید و فروش ملک کلنگی، مغازه و... جولان میدادند یا اینکه در بازار موازی پول مورد استفاده قرار میگرفت.
دغدغه اصلی دولت باید این باشد که کدام یک از تصمیمات و اقدامات نسنجیده وی باعث ایجاد چنین پدیدهای شده است؟ چرا صاحبان سرمایه و پسانداز علاقهای به سرمایهگذاری به مفهوم اقتصادی آن ندارند؟ دغدغه اصلی یک رییس دولت نباید این باشد که چرا موسسات مالی و اعتباری غیر مجاز اقدام به ارائه تسهیلات در چنین حجم عظیمیکردهاند؛ دغدغه باید این باشد که در حوزه اقتدار دولتها که یک مغازه ۲در۲ بدون مجوز همان نهادی که امروزه «موسسه اعتباری» راه انداخته، اجازه فعالیت ندارد، چگونه این همه موسسه مالی و اعتباری بدون مجوز شکل گرفته است؟ و از آن مهمتر کدام یک از تصمیمات و اقدامات دولت باعث شده است تا کار این موسسات غیر مجاز از چنین رونقی برخوردار باشد؟ آیا این رونق نمیتواند نتیجه تضییقات و محدودیتهایی باشد که دولت برای بانکهای دولتی و خصوصی ایجاد کرده است؟ آیا ایده «توزیع عادلانه اعتبارات» یا طرح کاهش اجباری نرخ سود تسهیلات موجب آن نشده است که بخش مهمی از تقاضا برای پول به این موسسات مالی و اعتباری و از آن مهم تر به بازار غیر رسمی پول سوق داده شود؟ دغدغه اصلی دولت و ریاست محترم جمهوری باید معطوف به جایگاه سرمایه باشد.
اگر پسانداز مردم چه در قالب سرمایه و چه در قالب تسهیلات بانکی در معادله حسابداری بنگاههای اقتصادی قرارگیرد، در آن صورت جای نگرانی نیست؛ زیرا به طور قطع و یقین بدون دخالت دولت به صورت بهینه تخصیص خواهد یافت؛ ولی اگر به این پساندازها امکان جای گرفتن در معادله حسابداری بنگاهها داده نشود، آنگاه این سرمایههای سرگردان نقش مخرب خود را به نحو احسن در اقتصاد ایفا میکنند و از آن مهم تر ابزاری در جهت توسعه بی عدالتی خواهند بود. معادله حسابداری را پاس بداریم.