از هوش و حواس که بر آید کز ثبت روزنامه به در آید
مدیر همان به که ز دارایی اش روی به حسابساز جماعت آورد
ورنه سزاوار مالیاتی اش ره نتواند که به پایان برد
کفگیر صندوق شرکت به ته دیگ خورده و باران بی حساب حسابهای پرداختنی را موعد سررسید فرا رسیده. حسابداری را گفته تا فرش اسکناسین بگسترانند و حسابساز را فرموده تا ترازنامه ای آنچنانی بر پا کنند. صاحبان سهام را به خلعت سرمایه داری قبای پر خرج سود سهام در بر گرفته و پذیره نویسان سهام را به آرزوی ثروتمند شدن کلاهی گشاد بر سر نهاده.
جیب خالی و حسابساز کلک در کارند تا تو خام گردی و اندر سر کاری بروی
همه مانند تو سر گشته و بیکار و غمین طی شده عمر به بی حاصلی و دربدری
در خبر است که پس از سالیان دراز قیمت سهام را مصیبتی عظیم پیش آمد و کوزه سفالین کرامت کنند تا آن سهام را بر در کوزه نهاده و آبش بنوشند.
هر گاه مدیر پریشان روزگار دست کمک به امید اجابت به درگاه حسابدار جلیل القدر و عظیم الشان بردارد مراد بر مرید نظر نکند و بازش تراز نخواند و سود و زیان شرکت همچنان در حسرت نقطه سربسر بماند.
حسابدار فرماید "شاهد باشید که چگونه زیان نشان داده - شرکت را از سود سهام محروم کرده و جگرش را خون و چشمانش را گریان خواهد نمود
نقل مستقیم از وبلاگ http://hpnuh.blogfa.com