آیا توسل و تبرک به غیر خدا و زیارت قبور و مسح درب و دیوار حرم، شرک و بدعت محسوب نمیگردد؟ آیا پیامبر(ص) مسلمانان را از این نوع کارها نهی نکرده است؟
پاسخ:
از منظر مبانی فکری و عقیدتی همه فرقههای اسلامی، ماهیت شرک حقیقتی روشن و مشخص است که در قالبهای مختلف و در مقابل توحید متجلی میشود و انواع و اقسام گوناگونی همچون: شرک در الوهیت، ربوبیت، خالقیت، فاعلیت و. . . پیدا میکند؛ حال باید دید آیا توسل به امامان معصوم و تبرک به حرم امامان و مسح در و دیوار حرم، رفتاری مشرکانه است یا خیر؟
این گونه اعمال، به هیچ وجه مصداق شرک نیست؛ زیرا توسل شیعه به امامان معصوم و انبیای الهی(ع) ماهیتی کاملاً توحیدی دارد و به علاوه، در منابع دینی هم بهوضوح مورد تأیید قرار گرفته است.
برای توضیح بیشتر ابتدا لازم است تأملی در ماهیت توسل در نظر شیعه داشته باشیم؛ توسل، به معنای تقرب و نزدیکی به یک چیز از طریق اخذ وسیله و مانند آن است؛(1) یا به عبارت دیگر، مدد جستن از وسیلهای برای رسیدن به مقصود است؛ این معنا از توسل منطبق بر سنت خداوند در زندگی عادی بشر است؛ چون به صورت طبیعی انسان برای رسیدن به هدف باید به اسباب و وسایل یا واسطهها متوسل شود.
خداوند به مقتضای لطف و رحمت بیانتهای خویش، اسباب سعادت مردم را از طریق وسایطی فراهم کرده؛ هر چند خداوند توانا است که به طور مستقیم تمام عالم را اداره کند و نیاز به واسطههایی برای انتقال فیض ندارد، اما سنت الهی بر این تعلق گرفته که جهان هستی را بر اساس نظام اسباب و عوامل اداره نماید و فیض خود را تنها از راه علل و اسباب اعطا کند. به همین دلیل، امام صادق(ع) میفرماید: «ابی الله أن یجری الاشیاء الا بالأسباب؛(2) خداوند پرهیز دارد که امور و اشیا را از غیر طریق علل و سببش جاری سازد. » بر این اساس، انسان در همه کارهای زندگی(مادی یا معنوی) به اسباب و وسایل توسل میجوید.
در زندگی عادی و بشری، انسان به اسباب و علل که وسیله و واسطه جهت رسیدن به مطلوب هستند، متوسل میشود؛ مثلاً مریض میشود و به پزشک و دارو متوسل میشود و از طریق آنها به شفایی که از جانب خداوند است، میرسد؛ یا گرسنه میشود و از طریق توسل و بهرهمندی از غذاهای گوناگون خود را سیر مینماید و. . . ؛ بدیهی است که در هیچ یک از این امور، نه جایگاه خداوند مخدوش میشود و نه رفتار انسان برای دفع حوایجش مشرکانه تلقی میگردد.
در امور معنوی نیز خداوند برای اعطای فیض خویش، راهها و اسبابی را مشخص کرده است، مانند: نماز، روزه، نیکی به یتیم، خدمت به مردم و.... ما معتقدیم که از جمله اسباب و عوامل نزول فیض و رحمت الهی و تقرب به خداوند، بهرهمندی از وجود انسانهای به حق رسیده(امامان و پیامبران) است. خداوند این راهکار را نیز برای نتیجهگیری در این عرصه قرار داده است؛ همان گونه که در نزول برکات مادی مثلاً شفا را در دارو قرار داده و به پزشک، آگاهی برای درمان انسانها را عطا نموده است.
پس اگر عملی مشرکانه و به دور از ساحت توحید به حساب آید، موضوع مادی و معنوی یا دنیوی و اخروی بودن آن دخالتی نخواهد داشت و این عنوان، مربوط به ماهیت عمل است. در نتیجه، اگر واسطه قرار دادن برخی انسانها برای رسیدن به حوایج معنوی و تقرب به خداوند شرک باشد، توجه و تقرب به پزشک جهت درمان بیماری یا موارد مشابه هم رفتاری مشرکانه محسوب میگردد؛ امری که ضرورت عقل و منابع نقلی و سیره متشرعه به هیچ وجه آن را نمیپذیرد.
به علاوه، چنان که در گذشته اشاره شد، ریشه اصلی توسل به غیر خداوند در قرآن کریم آمده:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ؛(3) اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و با وسیله به او توسل جویید. »
با توجه به اینکه کلمه وسیله در آیه اطلاق دارد، شامل همه اموری میشود که انسان را برای تقرب الهی یا دریافت حاجت از خداوند کمک میکند، بنابراین، همان طور که برای گرفتن حاجت به اعمالی چون نماز و روزه و درود به پیامبر متوسل میشویم یا مکانهایی مانند خانه خدا و حطیم و مسجد النبی و. . . را واسطه و وسیله رسیدن به مقصود قرار میدهیم، میتوانیم به ارواح مطهر پیامبر(ص)، اولیای الهی و بندگان صالح نیز متوسل شویم و آنها را در پیشگاه خداوند شفیع قرار داده و قرب الهی یا قضای حوایج خود را از خداوند بطلبیم؛ همان گونه که استفاده کردن از ابزار و وسایل مادی منافاتی با توکل بر خداوند ندارد؛ بلکه در راستای توکل است.
در نتیجه، درخواست وساطت از اولیای الهی بر آن مبنا استوار میگردد که ما این عمل را در راستای درخواست از خود خداوند قلمداد مینماییم و تمام قدرت و اراده و توانمندی این بزرگواران را در طول قدرت و اراده و خواست خداوند میدانیم. پس کمک خواستن از ایشان، همانند استفاده از هر وسیله دیگری است که خداوند برای آن قدرت تاثیرگذاری و برطرف کردن مشکلی برای ما را قرار داده است که اثربخشی آن هیچ منافاتی با قدرت و اراده الهی ندارد.
پس همه خواستنهای ما از این واسطهها، عین درخواست از خود خداوند است و تفاوت ماهوی ندارد و همه این امور،
نوعی عبادت و توجه به خداوند محسوب میگردند؛ همان گونه که خود خداوند برای عبادت خود بندگان را به سوی نمادها و مظاهری چون کعبه و. . . فراخوانده است؛ آیا میتوان گفت وقتی خدا هست، دیگر چرا توجه به کعبه و طواف بر گرد او؟
ممکن است گفته شود خداوند تا آن حد به انسان نزدیک است که برای تقرب به او و یا رسیدن به برخی از نتایج مطلوب و مورد نظر هیچ نیازی به کمک خواستن از امور دیگر نیست؛ چون خود فرموده:
«نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید؛(4) ما به او [انسان] از رگ قلبش نزدیکتریم» و به علاوه، در سوره حمد بر استعانت انحصاری از خود او در لسان مؤمنان تأکید نموده است: « إِیَّاکَ نَسْتَعین؛(5) تنها از تو یارى مىجوییم. » پس واسطه قرار دادن غیر خدا در این مسیر بیمعنا است.
در پاسخ به این اشکال میگوییم اگر این گونه است، پس چرا خداوند خود برخی از اعمال و عبادات را به عنوان وسایلی برای رسیدن به نتیجه مطلوب و ابزار دیگری برای استعانت به ما معرفی میفرماید؟ چنانکه در قرآن تأکید مینماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛(6) اى افرادى که ایمان آوردهاید! از صبر(و استقامت) و نماز، کمک بگیرید. » آیا منطقی است بگوییم وقتی خود خدا هست، کمک گرفتن از نماز چه معنایی دارد؟
به علاوه، اگر برای تقرب به خداوند و توجه به او نیاز به هیچ واسطه دیگری نبود، چرا خداوند خود برای وساطت پیامبر در طلب مغفرت از خداوند برای گنهکاران تأثیر و نتیجه قائل است؟ و در قرآن آمده است:
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیما؛(7) اگـر آنـان هنگام ستم بر خویشتن، نزد تو مىآمدند و از خدا درخواست آمرزش مىکردند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مىنمود، خدا را توبهپذیر و مهربان مىیافتند. »
یا در داستان برادران حضرت یوسف، درخواست وساطت در استغفار و طلب بخشش از درگاه خداوند صراحتاً از جانب برادران گنهکار در نزد پدرشان نقل شده است که گفتند:
«یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ؛(8) اى پدر ! براى ما استغفار کن که ما خطا کار بودیم. »
حضرت یعقوب نیز این تقاضا را نه تنها انکار نکرد، بلکه به آنها قول مساعد داد و فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی؛ بهزودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مىکنم. »
از این قبیل آیات بهخوبی روشن میشود که:
نفس توجه و کمک خواستن از واسطههای آبرومند در درگاه خداوند، همانند استفاده از ابزارهایی تأثیرگذار در نتیجهگیری برای امور مورد نظر است و این امر، هیچ منافاتی با قدرت و خواست و اراده الهی و توحید او در مرتبه ربوبیت و فاعلیت و استعانت ندارد؛ همان گونه که همه موحدان برای رسیدن به بهبودی از بیماریها، دست به دامان درمان و دارو میشوند و این امر را با قدرت خداوند و شفابخش بودن او، مخالف نمیدانند.
البته برخی عالمان وهابی در برابر این آیات صریح و حکم عقل نکتهای عجیب را مطرح میسازد و آن اینکه این قبیل نمونههای قرآنی درخواست از افراد زنده بود که قدرت بر کمک داشتند، نه به افراد مرده که چنین توانی ندارند؛ در نتیجه، درخواست از مردگان شرک است !!
در پاسخ به این ادعای عجیب باید گفت:
ما معتقدیم که ائمه(ع) شهید از دنیا رفتهاند و قرآن کریم تصریح نموده که شهدا زندهاند و برخی امور را چون زندگان، بلکه بهتر از بسیاری از زندگان درک میکنند و میدانند:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون؛(9) آنها را که در راه خدا کشته شدند، مرده مپندارید؛ بلکه آنان زندگاناند و نزد خدای شان روزی میخورند. »
طبق این آیات معلوم میشود که شهدا بعد از مرگ، مثل سایر مردم نیستند؛ بلکه دارای حیاتی خاصاند و از برخی امور که در دنیا میگذرد، آگاه میشوند و آثار و اثرشان در دنیا باقی و برقرار است.
اگر این مدعای شما صحیح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ سلام داده مىشود: «السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته»؟!
اگر مردهها سخن زندهها را نمىشنوند، چرا در روایات آمده است: پیامبر(ص) هرگاه به زیارت مردهها میآمده، با آنان اینگونه سخن میگفته: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِکُمْ لَاحِقُونَ.... »(10)
آیا عقیده به اینکه انسان پس از مرگ، هیچ سخنى نمىشنود، مخالف روایاتى نیست که در صحیح بخارى آمده که پیامبر(ص) فرمود: «شخصى که از دنیا رفته، صداى کفش مردمى را که براى تشیع جنازهاش آمدهاند، مىشنود. »؟!(11)
با توجه به مطالب مذکور باید بگوییم که درخواست از غیر خداوند متعال زمانی بوی شرک دارد که ما درخواستشونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانیم؛ اما اگر درخواستشونده را مستقل از خداوند متعال ندانیم و او را وسیلهای برای استجابت دعا قرار دهیم، نه تنها با شرک منافات ندارد؛ بلکه در آیات و روایات نمونههای فراوانی از این گونه اعمال یافت میشود که دلالت بر جواز و مطلوبیت آن دارد؛ چنانکه در کتاب صحیح بخاری که نزد اهل سنت اصح کتب بعد از قرآن است، نقل شده که خلیفه دوم در جریان طلب باران به عموی پیامبر(ص) متوسل شده و گفته: « اللهم إنا کنا نتوسل إلیک بنبینا فتسقینا وإنا نتوسل إلیک بعم نبینا فاسقنا؛(12) خدایا! ما به واسطه پیامبران به سوی تو متوسل میشویم. پس ما را سیراب نما و ما به واسطه عموی پیامبرمان به سوی تو متوسل میشویم، پس ما را سیراب نما. »
اما مسئله تبرک به قبور و در و دیوار و ضریح هم یک اصل روشن قرآنی دارد و آن اینکه برخی از اشیا و اجسام به واسطه موقعیت خاص و شرایط ویژهای که مییابند، مقدس و متبرک و ارزشمند میگردند؛ همانند سنگهای خانه خدا که در موارد بسیار با سنگهای جدید تعویض شد و یا پرده خانه خدا که هر ساله تعویض میشود؛ اما به محض قرار گرفتن بر روی این خانه با عظمت، مقام و مرتبهای خاص و حرمتی بالا مییابد که مؤمنان به آن چسبیده و خود را بدان متبرک میسازند؛ نظیر این موارد در سنگ حجر الاسود یا جلد و صفحه قرآن و. . . هم دیده میشود و البته موارد متعدد بسیار دیگری نیز میتوان برای آن یافت.
ما معتقدیم همه آنچه به اولیای الهی منسوب میشود، مانند مکان زندگی یا محل دفن و. . . به دلیل این انتساب میتواند واجد همین تقدس و ارزش باشد؛ البته بدون آنکه در این مسئله نوعی افراط و خروج از مبانی فکری و رفتارهای عملی مشرکانه و نوعی پرستش تحقق بپذیرد. در واقع، همان گونه که حقیقت پیامبر به روح الهی او است و جسم او به دلیل همراهی با این روح بلند ارزش مییابد و دست او بوسیدنی است، همین بدن در هر کجا دفن گردد، لازم الاحترام است و مکان دفن او و ضریح او نیز متبرک و ارزشمند و لازم الاحترام خواهد بود.
حقیقت این عمل، چیزی جز تکریم حقیقت روح نبوی و جایگاه نبوت نیست و شیعیان نیز در تکریم مکان دفن پیامبران و امامان جز این امر را قصد نمیکنند و به هیچ وجه، از این تکریم و تقدیس نوعی همعرضی این بزرگواران با خداوند را به مخیله خود راه نمیدهند و به همین دلیل، در هنگام نماز در یکی از بزرگترین زیارتگاه شیعیان در مشهد الرضا ـ علیه السلام ـ جمعیتی قریب به یک میلیون پشت به حرم و بارگاه، و رو به قبله به نماز میایستند و اصولاً در این حرم و حرمهای دیگر در وقت نماز، درب ورودی ضریح بسته میشود و همه متوجه عبادت واجب خود میشوند.
البته مسئله تبرک به اشیای منتسب به اولیای الهی، دارای شاهد قرآنی نیز هست؛ آنجا که حضرت یوسف پیراهن خود را برای استشفای چشم پدر میفرستد و میگوید:
«اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیرا؛(13) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا مىشود!» روشن است که الیاف این پیراهن با سایر پیراهنها تفاوتی ندارد؛ اما انتساب آن با پیامبر الهی و اتصال آن با آن بدن مطهر، خاصیتی خاص به او میدهد که میتواند چشمی نابینا را بینا نماید. پس اصل تبرک این گونه اشیا، مبنای قرآنی نیز دارد.
با این توضیحات روشن میشود که این عمل، بدعت نیز محسوب نمیگردد؛ چون ابن حجر عسقلانی از علمای بزرگ اهل سنت در تعریف بدعت مینویسد:
«البدعةُ ما أُحدثَ و لیس له أصل فِی الشرع، و ما کانَ له أصل یدلّ علیه الشّرع فلیس ببدعة؛(14) بدعت، چیزى است که(پس از پیامبر) پدید آمده باشد و ریشه از آن و حکم جواز آن در شریعت یافت نشود. » در نتیجه، آن چیزى که دلیل و ریشهاى در دین دارد، بدعت نخواهد بود؛ بر این ساس، از آنجا که این گونه اعمال ریشه دینی دارد و مصداقی از اصل کلی قرآنی در تعظیم شعانر الهی است که فرمود: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب؛(15) هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلها است»، نمیتوان آن را بدعت دانست؛ بلکه امری دینی و منطبق بر اصول مورد قبول دین است.
به علاوه، بر فرض که آن شکل تعظیم و تکریم در اسلام سابقه نداشته باشد، باز رواج مصادیق جدید برای تعظیم شعائر در زمانهای مختلف به معنای بدعت نیست؛ همان گونه که برای تعظیم کعبه در گذشته پردهای ساده بر آن افکنده میشد، اما امروزه برای این امر کارخانهای بزرگ ساخته شده که با استفاده از الیاف طلا و نقره و تجهیزاتی کاملاً مدرن و به روز این امر را انجام میدهند. اینها تغییر مصادیق برای یک اصل دینی است و نمیتواند بدعت باشد.
و اما در خصوص نهی پیامبر از این امر در منابع مورد قبول شیعه چنین چیزی وجود ندارد و خود معصومان بر زیارت قبور و تکریم و تعظیم آن تأکید و تشویق میفرمودند؛ اما در منابع اهل سنت روایتی بر این مضمون وارد شده که: «اللهم لا تجعل قبرى وثنا لعن الله قوما اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد؛(16) خدایا قبر مرا بت قرار نده و لعنت خدا بر قومی که قبور انبیای خود را مسجد قرار دادند. »
در خصوص این روایت، فارغ از اینکه منبع آن از منظر مبانی شیعی مورد قبول نیست، از نگاه اهل سنت نیز تأملاتی وجود دارد:
1. افرادی که در سند این حدیث قرار دارند، یا ضعیف هستند و یا مجهول؛ مثلاً عبدالوارث نزد علمای رجال اهل سنت مردود است؛ چون قَدَری مسلک بوده است. و ابو صالح، مردّد بین ضعاف و ثقات است و عبدالله بن عثمان، منکر
الحدیث و ابن بهمان، شناخته شده نیست. پس حدیث از نظر سند اشکال دارد.
2. این حدیث هیچ دلالتی بر حرمت نماز و دعا در جوار قبور ندارد؛ زیرا اشاره به رفتار برخی پیروان دیگر ادیان دارد
که به هنگام مرگ فردی از صالحان خود، مسجدی روی قبرش بنا میکردند و تمثالهایی روی آن میگذاشتند و به سوی آن تصاویر و قبر سجده میکردند و این معنا، ارتباطی به خواندن نماز برای خداوند و رو به کعبه در کنار قبور صالحان ندارد.
این نکتهای است که بزرگان اهل سنت نیز آن را تأکید کردهاند.
قرطبی میگوید:
«اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور لیتأنسوا بها ویتذکّروا أفعالهم الصالحة فیجتهدون کاجتهادهم ویعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشیطان، إن اسلافهم کانوا یعبدون هذه الصور ویعظّمونها فحذّر النبی عن مثل ذلک؛(17) در این اقوام ابتدا پیشینیانشان تصاویر افراد صالح را تهیه میکردند و بر قبورشان مینهادند تا با آن انس بگیرند و اعمال صالحه آنها را به یاد آورند و همانند آنها در اعمال صالح تلاش و کوشش نمایند، و در کنار قبور آنها به عبادت میپرداختند؛ اما اقوام پس از ایشان، منظور گذشتگانشان را درک نکرده و شیطان نیز ایشان را وسوسه نمود که گذشتگان آنها این تصاویر را میپرستیدند و همین تصاویر را تعظیم مینمودند. به همین جهت، پیامبر از نظیر این عمل نهی نمود. »
بیضاوی نیز میگوید:
«لمّا کانت الیهودوالنصاری یسجدون لقبور الأنبیاء تعظیما لشأنهم ویجعلونها قبلة یتوجّهون فی الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً، لعنهم النبیّ(ص). . . ؛(18) وقتی یهود و نصاری به قبرهای پیامبران خود به جهت تعظیم مقام آنها سجده میکردند و آنها را قبله نمازهای خود قرار میدادند و این قبور را همانند بت ساختند، پیامبر ایشان را لعن نمود.... »
به همین جهت، طبق نظر علمای اهل سنت نیز این روایت نمیتواند دلیل بر حرمت توجه به قبور و نماز خواندن در کنار آنها باشد؛ هرچند بدون این روایت هم به حکم اصول و مبانی اسلامی به منزله بت قرار دادن قبور و پرستش و سجده بر آنها یا قبله قرار دادن مقابر حرام و رفتاری مشرکانه است.
پینوشتها:
1. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، دار الهجره، 1409ق، ج 7، ص 298، ماده وسل.
2. ثقة الاسلام کلینى، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365ش، ج 1، ص 183.
3. مائده(6)، آیه 35.
4. ق(50)، آیه 16.
5. فاتحه(1)، آیه